نقد و آنالیز کتاب تولستوی و مبل بنفش؛ چطور با رنج مان برخورد کنیم؟

به گزارش وبلاگ دریا، کتاب ها التیام بخش اند. ادبیات می تواند گاهی برای دردها و زخم هایمان باشد. در میان درد و رنج های تمام نشدنی زندگی، خیلی اوقات کتاب ها سر راهمان سبز می شوند، دستمان را می گیرند و ادامه دادن را یادمان می دهند. گریزی از اندوه و رنج در زندگی نیست و مهم ترین کار ما چگونه برخورد با این درد و رنج هاست. تمام این موارد را نینا سنکویچ با تولستوی و مبل بنفش به ما یادآوری می نماید. او نشان می دهد چطور در طولِ یک سالِ سخت ادبیات و کتاب هایش دستش را گرفتند و او را از سردرگمی نجات دادند. نینا با مطالعه و کتابخوانی خود را به ساحل آرامش رساند و از اندوهِ از دست دادن خواهرش، پلی برای بهتر شدن درست کرد.

نقد و آنالیز کتاب تولستوی و مبل بنفش؛ چطور با رنج مان برخورد کنیم؟

زمانی که سرطان به زندگی خواهر 46 ساله نینا سرانجام داد، زندگی او نیز به طور کامل دستخوش تغییر شد. از دست دادن خواهر در جوانی، سخت ترین اتفاقی است که می تواند برای هر کسی بیفتد. داغِ این سوگ فراتر از تحمل نینا بود.

او باید برای نجات خودش و زندگی اش کاری می کرد. اوایل تصور می کرد می تواند با کار و برنامه ریزی از سوگ خواهرش عبور کند: مجبور بودم پرتلاش و پربار زندگی کنم. حالا که خواهرم نمی توانست زنده باشد، باید دو برابر او زندگی می کردم. می خواستم دو برابر زندگی کنم؛ چون من هم یک روز می مردم و نمی خواستم هیچ چیزی را از دست بدهم. سرعتم را بیشتر و بیشتر کردم. خودم را با کارها، برنامه ها، سفرها و فعالیت ها مشغول کردم.

اما این کارها علاج نینا نبود. او به چیزی بیشتر از اینها احتیاج داشت. مسکن های مقطعی دردی از او دوا نمی کردند. نینا به نوش دارویی احتیاج داشت تا پاهایش را محکم روی زمین نگه دارد. فرار کردن چیزی را حل نمی کرد، بلکه فقط به صورت مقطعی فکر او را از موضوع به سمت دیگری معطوف می کرد. رفتن به برنامه های مختلف و سرگرم شدن با کارها و کلاس های جور واجور بیشتر حکمِ فرار از موقعیت کنونی را داشت. آنچه نینا احتیاج داشت تغییر اساسی در بینش و نگرش به زندگی و مرگ بود.

نینا خودش می دانست کارهایی که انجام می دهد، آن چیزی نیست دوای دردش باشد: از روزی که آن ماری از جهان رفت من مسابقه ای را شروع کردم؛ مسابقه فرار از مرگ، فرار از رنج پدر و اندوه مادرم، فرار از فقدان و پریشانی و ناامیدی …

گریزی به نام ادبیات

نینا باید فکر دیگری برای اندوهش می کرد. در بخشی از کتاب، به نقل از کتاب گور ناآرام به قلم سیریل کانلی چنین آمده است: کلمه ها زنده اند و ادبیات یک گریز است؛ گریزی نه از زندگی، که به سوی آن. پس از تقلاهای فراوان، نینا فهمید جایی از مسیر را اشتباه رفته است. او فهمید آنچه به آن احتیاج دارد همان پناه و گریزی است که کانلی در کتابش گفته است.

خواندن کتاب ها یا ادبیات درمانی چاره ای بود که نینا برای درمان دردهایش پیدا کرد. او تصمیم گرفت برنامه روزی یک کتاب را از روز تولد 46 سالگی اش شروع کند و تصمیم گرفت در طول یک سال 365 کتاب بخواند؛ یعنی روزی یک کتاب: اگر کتاب خواندن را در اولویت قرار نمی دادم، نمی توانستم به گریز دست یابم.

در شروع کمتر کسی فکر می کرد نینا بتواند برنامه اش را عملی کند. خودش هم تصورش را نمی کرد با وجود بچه ها و مشغله های خانه بتواند متعهدانه برنامه اش را اجرایی کند، ولی او برای تصمیمش مصمم بود و به هر طریقی می خواست آن را انجام بدهد.

پس دست به کار شد. در اتاقش مبلی بنفش برای مطالعه قرار داد. یک لپتاپ هم گرفت و سایتی را راه اندازی کرد تا هر چه می خواند با دیگران به اشتراک می گذاشت. سالِ کتابخوانی نینا با جدیت تمام شروع شد و ادامه پیدا کرد.

سال کتابخوانی گریز نینا بود برای بازگشت به زندگی. او در جایی از کتاب به نقل از کتاب ظرافت جوجه تیغی می نویسد: وقتی مسئله ای مرا آزار می دهد، در پی پناهگاه می گردم. لازم نیست راه دوری بروم: سفر به قلمرو حافظه ادبی کفایت می نماید. کجا می گردد مشغولیتی ناب تر، همنشینی سرگرم کننده تر و جادویی دلپذیرتر از ادبیات یافت؟

نینا نیز همنشین دردها و مرهم زخم هایش را پیدا نموده بود. او با کتاب ها سفری شگفت انگیز به هر آن چیزی که می خواست انجام می داد. ادبیات نینا را به اعماق زندگی می برد و بهتر زیستن را به او یادآوری می کرد: سالهای سال کتاب ها برایم مانند دریچه ای بودند که از آن چگونگی رویارویی آدمهای دیگر به زندگی نگاه می کردم؛ به غم ها و شادی هایشان به ملال و سرخوردگی هایشان. حالا بار دیگر برای دریافت همدلی، هدایت، رفاقت و کسب تجربه از آن دریچه نگاه خواهم کرد. کتاب ها اینها و حتی بیش از اینها را به من خواهند بخشید.

مکاشفه ای درونی

نینا سنکویچ در سال کتابخوانی اش ما را تنها با کتاب ها آشنا نمی نماید. او با هر کتاب سفری را به روزهای سپری شده زندگی و خاطراتش شروع می نماید و خواننده را با بخشی از وجودش آشنا می نماید. نینا با تولستوی و مبل بنفش مکاشفه ای درونی را شروع می نماید و خواننده را قدم به قدم به مراحل مختلف زندگی اش می برد. ما مدام در میان روزهای بیماری آن ماری و روزهای دیگر زندگی نینا در رفت و آمد هستیم و به نوعی با نویسنده زندگی می کنیم.

این نویسنده آمریکایی لهستانی الاصل خیلی خوب و حرفه ای توانسته بین بخش های مختلف زندگی و مطالب کتاب ارتباط معنایی برقرار کند. نینا سنکویچ به قدری این کار را خوب انجام می دهد که به عامل جذابیت کتاب تبدیل می گردد.

معجزه نهایی در سرانجام سال کتابخوانی نینا رخ می دهد. او متوجه تغییرات شگرف در زندگی و نگرشش نسبت به مسائل مختلف زندگی می گردد. نینا به آنچه دنبالش می گشت رسید: سال کتابخوانی ام وقفه من بود، تعلیق من در زمان بین اندوه جانکاه مرگ خواهرم و آینده ای که حالا در کنارم ایستاده بود.

نینا به وسیله کتابها به اصل ادراک رسید. پدرش همیشه به او می گفت: دنبال خوشبختی نگرد؛ خود زندگی خوشبختی است. او حالا بیشتر از هر زمان دیگری به عمقِ این کلمات رسیده بود. او خیلی زیبا این رسیدن را تعبیر کرد: واکنشم به خودم بستگی داشت. سرانجام بندی مناسب به آنچه زندگی به ما می بخشد بستگی ندارد، سرانجام مناسب به این بستگی دارد که فرد آنچه زندگی به او می بخشد را چگونه می پذیرد. رسیدن به این پذیرش بزرگترین اتفاقی بود که در زندگی نینا به دست آمد.

کتاب تولستوی و مبل بنفش اثر نینا سنکویچ انتشارات راز معاصر

مشاهده کالا

منبع: دیجیکالا مگ

به "نقد و آنالیز کتاب تولستوی و مبل بنفش؛ چطور با رنج مان برخورد کنیم؟" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "نقد و آنالیز کتاب تولستوی و مبل بنفش؛ چطور با رنج مان برخورد کنیم؟"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید